مبين مبين ، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

پسرم شکوفه بهاری، دخترم شکوفه ی صورتی

دستهایت سبز است....

هو المبین... دل من كه به اندازه ي يك عشق است به بهانه ها ي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد به نهالي كه تو در باغچه ي خانه مان كاشته اي....  الحمدلله الحمدلله الحمدلله....   دستهایت سبز است... دوستشان دارم....   ببین پسرم دستهایت چه کارهای بزرگی می کند...می کارد و فردا درو میکند...حواست هست؟ کاش حواسم باشد به خودم...به فردایم! وجودت بهار را معنا می کند برایم.... ای همیشه سبزم ریحان ها آرامند ولی سبز می شوند....شاهی هم کاشتیم! اما دو سه سانت سبزی برایشان کافی بود....خم می شدند و زرد شدن را انتخاب می کردند.... گلدان فلفل طعمه ی پرنده ها شد....و پسرک ترجیح داد شاهی بکار...
22 شهريور 1393

قرقان...

یا حق... روشن ترین فرشته...خواندی و آرامم کردی... هر بار برایت *قرقان می خواندم...به خواست خودت! می گفتی :مامان برام قرقان می خونی... و یاد گرفتی... بسم الله الرحمن الرحیم قل ُ ولله ُ احد قل ُ ولله صمد لم یلید و یم یویَد و یَم یکُ کفوبَن احد خدا از این شیرین تر چه می خواهد؟ بنده ی سه ساله اش او را رحمن و رحیم بخواند ....و گواهی دهد بر واحدانیتش! معنی اش را با هم مرور می کنیم....می دانی خدا یکی ست.... بخوان پسر که قلبِ قرآن نگهدارت است...بخوان و قلبت را روشن کن. ان هو الا ذکرُ و قـــــــــــرآنُ مبین. برای همه میخوانی و جایزه می گیری....گاهی درست می خوانی....بزرگ شده ای جانکم...الحمدلله.+ ...
21 شهريور 1393

کلوچه دارچینی خوشمزه...

یا لطیف... خبرِ کلوچه دارچینی به گوشم رسیده بود.... قرار برقرار شد و رفتیم... مبین . رها . رادمهر . رادین . شهاب .... تمام طول نمایش را سکوت کردی....لذت بردیم بهترین نمایشی بود که تا بحال رفتیم.... آنقدر که تمام فکر و ذکرت کلوچه دارچینی شد....بازی هایمان....موضوع پانتومیم...قصه های شبمان... و تمام دغدغه ات عکس نگرفتن با خانوم فلفل بود! دوباره خواستی و رفتیم...باز قرار برقرار کردیم.... کیمیا . امیرعلی . تینا . مبین . گلسا . رها . نیکا .پندار. و  این بار خانوم فلفل را توی قابمان جا دادیم... خاطره ی خوبی شد...هنوز کلوچه دارچینی برایت خوشمزه است... ممنون خانوم مریم کاظمی عزیز. الحمدلله بر...
21 شهريور 1393

روزهاي شگفت انگيز ولي واقعي....

 سبحان المبين.. این روزها سه ساله ها را میشناسم..تشخیص میدهم..میان همهمه ی کودکانه ی بچه های قد و نیم قد! آخر سه سالگی فرق دارد! بلوغ است! شیرین است... یکسالگی را خوب بخاطر دارم...دورانِ شیرینِ بشکن زدن و شنیدنِ قهقهه ...دورانِ شیر و مستی و آرامش....دورانِ اولین و اولین و اولین! مزه ی دوسالگی هم هنوز زیر دندانم است...دوساله های کاشف! دوساله هایِ طالبِ استقلال...دوساله های دنیا ندیده...دو ساله های تجربه! و سه ساله هــــــــــــــا....یک متر نشده هایِ بزرگ! بزرگ های ِ کوچک! آدم کوچولوهایِ سایز بزرگ!  قدمهایشان محکم است...نگاهشان آگاهانه است...فکر میکنند و حرف میزنند...جوابهایشان منطق دارد! منطقشان سه ساله است! آنچه م...
16 شهريور 1393

آقاي بو!

يا لطيف... عزيزترينم..مثل بابايي حسِ بويايي شگفت انگيز و قوي داري....و اين بويايي برات خيلي مهمه! هرجايي که براي اولين بار وارد ميشي..بوي محيط برات موندگار ميشه... براي همينه که عاشق طبيعتي و بوي سبزه و گل....براي همينه که عاشق عطر زدني...براي همينه که بو؛ اولين خصوصيت هر چيز و هرکس و هرجاييه برات... و اولین عکس العملت به خوردنیِ جدید، بو کردنشِِ.... _مامان بوي خوبي ميدي چه عطري زدي؟ _بوي چي مياد؟ _چي ميپزي مامان بوشو دوس دارم. بوسم ميکني بعد از ارايش ميگي مامان صورتت بوي خوبي نميده کرمت چيه؟ _ مامان بوي خوبي ميدي چه عطري زدي؟ _ بوي چي مياد؟ _ چي ميپزي مامان بوشو دوس دارم. بوسم ميکني بعد از ارايش ميگي ماما...
6 شهريور 1393
1